ببار باران
که دلتنگم....مثال مرده بی رنگم

ببار باران
کمی آرام....که پاییز هم صدایم شد
که دلتنگی و تنهایی رفیق با وفایم شد

ببار باران
بزن بر شیشه قلبم....بکوب این شیشه را بشکن
که درد کمتری دارد اگر با دست تو باشد

ببار باران
که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم از یادش

ببار باران
درخت و برگ خوابیدن
اقاقی....یاس وحشی....کوچه ها روزهاست خشکیدن

ببار باران
جماعت عشق را کشتن
کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردن
ولی باران ، تو با من بی وفایی
توهم تا خانه ی همسایه می باری
و تا من
میشوی یک ابر تو خالی

ببار باران
ببار باران.......که تنهایم

.

در افق آن دوردست ها زیر باران پرنده خیالم می کند پرواز

بالهایش خیس شده از نم نم باران و باز می خواند آواز

آوازی همانند ترنم سرود باران تا که مرا برد به آن عالم

عالمی رویایی و زیبا و خواستنی در خواب و خیالم

سحر و جادوی حس قشنگ زیر نم نم باران

کرده این دل هوایی ام را بی قرارو نا مهربان

مرا می برد به عالم خیال و رویایی شیرین

عالمی که در آن بودم همچو پرنده ای دلنشین

سروده دوست خوبم : ف.فتحی

باز باران سیر کند پرنده خیالم بر روی دریای بیکران ذهنم

یادم آرد سیر می کردم زیر باران دست در دست یارم

وه چه روزهای شادی داشتیم من و یارم زیر آن نم نم باران

خدا کند پرنده خیالم همچنان پرواز کند در دریای ذهنم

سروده دوست خوبم : ف.فتحی

باران یعنی برگشتن هوای مه آلود و شیروانی های شاد !

باران یعنی قرارهای خیس !

باران یعنی تو برمی گردی، شعر بر می گردد...

تقدیم به همه عشاق دنیا

امروز زیر این نم نم باران شده ام عاشق

عاشق دختری از جنس بلور و گل شقایق

آیا دلم را خوش کنم به عشق آن معشوق

یا که نم نم باران دهد امید واهی به من عاشق

سروده دوست خوبم : ف.فتحی

کاش نم نم باران مرهمی شود بر زخم کهنه ام

کاش این همه جور و جفای عزیزان بیداد نمی کرد بر دل شکسته ام

کاش تنها یار و مونسم می شد نم نم باران

چونکه دل شکننده ام را هرگز نشکند نم نم باران

سروده دوست خوبم : ف.فتحی

زیر نم نم باران شدهام اسیر جادوی نگاهت

این نگاه جادوییت من عاشق را کرده فدایت

آیا می شود امید داشت زیر نم نم باران به یارم

تا که همدم بی کسی تنهایی ام شود آن دلدارم

من به جادوی نگاه معشوق و نم نم باران دل بسته ام

من به روزها زیر نم نم باران همراه یار مهربان دل بسته ام

سروده دوست خوبم : ف.فتحی

کاش بگم باران ببارد و بزداید زنگار قلب غم زده ام

کاش زیر نم نم باران فراموش می کردم غم و غصه ام

کاش این دل بهانه گیرم قانع می شد به نم نم باران

چونکه نم نم باران می زداید زنگارهای قلبمان

سروده دوست خوبم : ف.فتحی

چشمانم ابستن و اماده باریدن است

دستانم مشغول لمس کردن باران است

آیا باران چشمانم می دهد تسکین دلم را

یا که نم نم باران می کند غمگین قلبم را

هر چه پیش آید خوش آید من قانع ام

لاجرم خود را به تقدیر و سرنوشت سپرده ام

سروده دوست خوبم : ف.فتحی

چند روزی است کویری شده سرزمین دلم

پس چرا باران مهر و محبت نمی بارد بر قلبم

در کویر قلب لم یزرع قلبم هرگز نمیرویدجوانه ای

با این کویر قلبم شده ام گم شده ره گم کرده ا ی

سروده دوست خوبم : ف.فتحی

در زیر باران نشسته بودم…

چشمم را به آسمان دوخته بودم…

چشمم را به ابرهای سرگردان دوخته بودم…

انتظار می کشیدم…

انتظار قطره ای عاشق از باران که از آسمان بیاید و بر چشمانم بنشیند…

تا شاید چشمانم عاشق آن قطره شود...